دانستنیها,کتاب الکترونیک

متن مرتبط با «سفر» در سایت دانستنیها,کتاب الکترونیک نوشته شده است

فتح الله زاده: یکی از بازیکنان اصلی تیم را در نیم فصل به بوندس‌لیگا ترانسفر می‌کنیم

  • قلمرو هواداران استقلال:علی فتح‌الله‌زاده، مدیرعامل باشگاه استقلال ضمن بیان این مطلب در خصوص اسپانسر جدید این باشگاه و مشکلات مالی بازیکنان اظهار داشت: قرارداد ما با اسپانسر جدید باشگاه حدود ۶٫۵ میلیارد تومان است و این حامی مالی، چک‌های مدت‌داری را در اختیار باشگاه استقلال قرار داده است که اولین چک آن به مبلغ ۴۰۰ میلیون تومان پاس و خرج هزینه‌های جاری باشگاه شده است.وی در همین خصوص افزود: موعد چک‌های بعدی نیز هر ۱۵ روز و یا ۳۰ روز است که روال طبیعی خود را طی می‌کند. البته در این بین کمک‌هایی را نیز به بازیکنانی که در مواقع ضروری نیاز به پول دارند، کرده‌ایم اما در مجموع فقط می‌توانم بگویم شرمنده بازیکنان تیم هستم که تا به امروز فقط مشکلات مالی باشگاه را تحمل کرده‌اند.نیمی از قرارداد انتقال نکونام را پرداخت کرده‌ایمفتح‌الله‌زاده خاطر نشان کرد: البته ما در این خصوص هزینه‌های دیگری نیز کرده‌ایم که در یک مورد آن فقط ۸۰۰ میلیون تومان، معادل ۴۰۰ هزار دلار یعنی نیمی از مبلغی را که باید بابت انتقال نکونام به باشگاه اوساسونا می‌دادیم را پرداخت کردیم.برای پرداخت طلب بازیکنان منتظر بودجه وزارت ورزش هستیموی افزود: البته این مبالغ کفاف پرداخت برای قراردادهای مالی بازیکنان را نمی‌دهد و ما منتظر پولی هستیم که وزارت ورزش و جوانان قول آن را داده است. براساس قولی که داده‌اند قرار است بخشی از بودجه ۶ میلیاردی ما را تا ۱۵ روز آینده می‌دهند.سه بازیکن را در نیم فصل جابه‌جا خواهیم کردمدیرعامل باشگاه استقلال در پاسخ به این پرسش که “برای نقل و انتقالات در نیم فصل رقابت‌های لیگ برتر چه برنامه‌ای دارید؟”، تصریح کرد: طبق قوانین تا نیم فصل بازیکن جدیدی نمی‌گیریم اما پس از آن به احتمال زیاد به پیشنهاد سرمربی تیم سه بازیکن را جابه‌جا خواهیم کرد.مذاکره با چند باشگاه لیگ برتری برای انتقال دروازه بان استرالیاییوی در خصوص انتقال “لیام ردی”، دروازه بان استرالیایی تیم استقلال از این باشگاه تصریح کرد: چند باشگاه لیگ برتری خواهان به خدمت گرفتن لیام ردی، دروازه بان استرالیایی تیم ما هستند که در حال مذاکره با آنها هستم و در صورت توافق ردی از استقلال جدا خواهد شد. یک مهاجم خوب در نیم فصل جذب می‌کنیمفتح‌الله‌زاده خاطر نشان کرد: بنا به نظر کادر فنی قطعا در نیم فصل یک مهاجم خوب جذب خواهیم کرد و در این خصوص عملکرد, ...ادامه مطلب

  • ایرانی ها از سفر به این کشورها لذت میبرند!

  • سنگاپور یکی از زیباترین کشور های آسیای جنوب شرقی است. کشوری کهآرامش در آن حرف اول را میزند و به نسبت مالزی برای ما ایرانیها گران تراست. مالزی کشور تازه استقلال یافته است که از نظر فرهنگی بسیار شبیههندوستان است.  به گزارش ایران ناز کشور مسلمانان رنگین پوشی که بسیار میهمان نواز وگردشگرپذیر هستند. کوالالامپور هم که پایتخت این کشور است شهری با جاذبههای گردشگری طبیعی و همین طور اماکن مذهبی متعلق به مذاهب گوناگون است. جمعیت قریب به اتفاق مالزی را مالایی ها و چینی ها تشکیل میدهند.کوالالامپور دارای شهربازی بزرگ و هیجان انگیزی به نام «گنتینگ» استکه علاوه بر داشتن استخر و سرسره های آبی و همین طور وسایل شهربازی هیجانانگیزف رستوران و هتل نیز دارد.باغ پرندگان و موزه بزرگ اسلامی مالزیتقریبا نزدیک به هم است.  جالب اینجاست که بیشتر ویترین های موزه بزرگ اسلامی مالزی ویترینهایی هستند که در آن اشیایی از ایران نگهداری می شود، از قلمزنی و پارچههای سنتی ایران گرفته تا نسخه های خطی. شاید معروف ترین جاذبه مدرنگردشگری کوالالامپور برج های دوقلوی پتروناس باشند که هر 88 طبقه آنکاربری اداری تجاری دارند ولی شما می توانید با خرید بلیت به طبقه آخربروید و از آن بالا شهر کوالالامپور را ببینید. از نکاتی که هنگام سفر به مالزی و کوالالامپور باید به آن دقت کنید ایناست که حتما لباس خنک و تابستانی همراه داشته باشید و داشتن صندل رافراموش نکنید و این به خاطر هوای شرجی این شهر است که جنگل های استوایی همدارد. اگر هم اهل جنگل نوردی باشید هر هتلی که اقامت می کنید تورهاییکروزه برای جنگل نوردی و ملاقات با قبایل بومی مالایی دارد که می توانیداز آنها استفاده کنید. سنگاپورسنگاپور هم که همسایه مالزی است یکی از زیباترین کشورهای آسیای جنوب شرقیاست. کشوری که آرامش در آن حرف اول را می زند و به نسبت مالزی برای ماایرانی ها گران تر است.ازجمله جاهای دیدنی سنگاپور می توان به پارکپرندگان سنگاپور که یک پارک باز به مساحت 2/20 هکتار است، اشاره کرد. اینپارک یکی از بزرگترین و بهترین پارک ها در نوع خود به شمار می رود که بیشاز 8000 پرنده از 600 گونه را در خود جای داده است. محله چینی های سنگاپور در سال 1821 هنگامی که اجناس ارزان قیمت چینی واردسنگاپور شد بازگشایی شد. مسافرانی که از چین آمده بودند و همگی مرد بودنددر اطر, ...ادامه مطلب

  • سفرنامه خوزستان - قسمت دوم

  • در شوش بالافاصله سراغ ستاد اسکان می رویم تا اتاقی برای شبدست و پا کنیم. آقای معلم موبایلش را در آورد و شروع کرد به پرسیدن و فیلمبرداشتن:کی هستید، از کجا می آیید ، به کجا می روید ، شعار تان چیست!!!, ...ادامه مطلب

  • خلاصه سفر کن،همیشه سفر کن!

  • در اول بگویم قصد انتقاد ازهیچ شخص خاصی را ندارم. حرفم، تنها بیان مسئله  و تناقضاتی‌است که مدتهاست ذهنم را درگیر کرده ونمی توانم سر در بیاورم! در حقیقت هدفم طرح مسئله و گفتگو درباره آن است.مدتی است که از طرف دوستاندوچرخه سوار،گردشگر،ایرانگرد و جهانگرد رقابتی بر سر کمتر خرج کردن در سفر دیده میشود که این موضوع را با افتخار در جمع ها یا حتی در رسانه های عمومی مطرح می کنند.(کیهکه بدش بیاد تا اونجا که ممکنه در سفر کم خرج کنه و من به شخصه خودم تلاشم اینه کهسفرهام خلاصه و کم خرج باشه )مسئله ای که من رو آزار میده مطرح کردن و تبلیغ این سبک سفر در رسانه ها و فضای مجازیه! کما اینکه عکسالعملهای مخاطبان رو دیدم که برداشتهای خوبی نداشته اند و همین شاید برذهنیاتجوامع روستایی و محلی تاثیر بدی داشته باشد؟پرواضح است یکی از عوامل توسعه پایدار به خصوص در جوامع روستایی همین گسترش فرهنگاکوتوریسم است ودر تعریفاین شاخه از گردشگری آمده ،سفری مسئولانه که به حفظ منطقه کمک کرده و کمترین تأثیرمنفی را داشته و از لحاظ اجتماعی- اقتصادی،برای ساکنین منطقه سودآور باشد.اگر ما به عنوان شارعانفرهنگ سفر خودمان این اصول را رعایت نکنیم پس ....سفر بخشی از زندگی من ودوستان است. فکر نکنم  میانگین هزینه روزانهیک شخص کمتر از ده هزار تومان باشد!حساب انها که جیبشان خالی وسودای سفر همیشگی در سر دارند جداست! اما رفتار بعضی ها برایم تعجب برانگیزاست.بارها دیده ام بعضی  از دوستانبرای  لوازم و جوانب نه چندان ضروری سفرشانکلی خرج می کنند اما دست و دلشون می لرزه اگه روزی 5هزار تومان تو سفر خرجشون بشهیا از یه دکانی در روستای ده هزارتومان خرید کنند یا صنایع دستی و محصولات مقصد رابخرند؟ بعضی وقتها رفتار پر مهر اهالی برای من و امثال من حق ایجاد می کند و متوقع مان  می سازد ومتاسفانه  قضاوتهای ما را بر اساس توقعمان شکل می دهد. گویا من و دوستانم یادمانرفته که زندگی خرج دارد و سفر بخشی از زندگی ماست!در سفرهایم به خصوص سفرهایاخیرم که روستاگردی بوده است اینقدر شرمنده اهالی شده ام که واقعا جبرانش سخته! دوستدارم نظرات شما رو راجع به اینکه چگونه می توانم اندکی دینم را به اهالی روستاهایکشورم ، صفا و صمیمیتشان ادا کنم ، بدانم؟ من به روایت تصویر, ...ادامه مطلب

  • قسمت پایانی سفرنامه عقدا به ورزنه

  • گاه چنان به زمین گرم می خوری که توان دوباره برخاستن را از کف می دهی و با خود می گویی: هرچه بادآ باد.برای اینکه ترسمان  از سکوت و  وهم جاده کم شود، شروع کردیم به آواز سر  دادن! و از آرزوهایمان بعد از رسیدن به ورزنه گفتیم.آرزوی استیو: یک عدد دستشویی تمیز با آب گرم من: یک جای گرم و نرم ، بالشت و تشک تمیز برای خوابو در آخر آرزوی احسان: 2 عدد بستنی شکلاتی همانطور که داشتیم از آرزوهایمان حرف می زدیم صدای پارس سگ هایی از دور به گوش می رسید. اولش خیلی جدی نگرفتیم. هرچه نزدیکتر می شدیم صدا بیشتر و بیشتر می شد. سرعتمان را بیشتر کردیم! آن قدر صدا نزدیک شد که دیگر پا به پای ما می آمد .  تا جایی که می توانستیم سرعت گرفتیم. ولی گویا جناب سگ ول کن ما نبود و پارس کنان خودش را به دوچرخه هایمان رساند. سگ در دو قدمی ...سگ در یک قدمی .سگ ،درست پشت سر استیو ، شانه چپ جاده بود. بچه ها خودشان را  به سمت شانه راست کشیدند. من که در سمت راست بودم و در تاریکی مطلق به تاخت به جلو می رفتم با فرو رفتن در سنگ و خاک شانه راست جاده،  تعادلم به هم خورد و با دست پخش زمین شدم. زانو راستم درد شدیدی گرفته بود و توان بلند شدن را از دست داده بودم . نفس در سینه‌ام حبس شده بود. احسان جلوتر داد می زد : مینا بلند شو سوار شو....مینا زود باش بلند شوولی نمی توانستم . صدای چکیدن آب دهان و له له زدن سگ را به خوبی  می شنیدم . با خودم گفتم تمام شده! بگذار هر اتفاقی که می خواد بیفتد. یا من را یه لقمه چپ می کنه یا کاری به کارم نداره! تنها چیزی که در آن ظلمات دیده می شد برق چشمان سگ در تاریکی بود و بس. سگ بالای تپه ای کنار جاده بی حرکت ایستاد و تنها نگاهم کرد. زانو و کف دستم کمی آسیب دید و دردش نمی گذاشت که بلند شوم. دیگر خیالم از بابت آقا سگه کمی راحت شده بود. دو سه دقیقه ای نشستم و بعد ادامه مسیر . هرچه بیشتر به چراغهای ورزنه نزدیک می شدیم بیشتر ترس وجودم را می گرفت. صدای سگ ها بیشتر و بیشتر  می شد. بعضی ها دنبالمان می کردند و بعضی ها تنها از دور برایمان خط و نشان می کشیدند. دیگر قلبم از جا داشت کنده می شد. استیو گویا در شوک ، سکوت کرده بود و تنها احسان پشت سر هم داد می زد مینا رکاب بزن ،مینا رکاب بزن. رکاب زدیم  در استرس و ترس فراوان،رکاب زدیم در بگراند تاریکی مطلق و ته صدای پارس سگ های گله، با توان توانمان به سمت چ, ...ادامه مطلب

  • قسمت دوم سفر عقدا به ورزنه- هراسناک اما دلپذیر(22 بهمن 90)

  • نه از ستاره خبری بودو نه ماه! تا چشم کار می کرد سیاهی بود و سیاهی! ده دقیقه ای نخوابیده بودم کهیکهو احساس کردم اطرافمان نورانی شده. کسی از اطراف روی چادرمان نور انداخته بود.شاید یکی از پسرها بیرون رفته باشد. نیم نگاهی به پشتم انداختم احسان و استیو خوابیدهبودند . آب دهنم خشک شده بود و وجودم سرشار از هراس بود.-احسان پاشو، احسان پاشو یکی چراغ قوه انداخته روچادرمون.................احسان هم متوجه تابش نور کهفضای داخل چادر را روشن کرده بود شد.زیپ چادر را باز کرد و نیم خیز،آهسته  سرش را تا کمر به بیرون کشانید. ترس و دلهرهتوان حرف زدن را از من گرفته بود. منتظر آماده باش احسان بودم . با لبخند سرش رابه داخل چادر برگرداند و گفت:-         نترس ،نور مهتابه ان شب به خیر و خوشی تمام شد. بلافاصله بعد از خوردن صبحانهکمپ را جمع و جاده اکتشافی خودمان را ادامه دادیم. تپه ماهورها بیشتر و بیشتر می شد. در جستجوی مسیرجی پی اس 12 کیلومتر تا خرگوشی ، به صورت مستقیم  در جنوب را نشان می داد. جنوب مسیر ما تماماکوههای کم ارتفاعی  بدون جاده بود.به ناچارراهمان را موازی با جاده اصلی که در جی پی اس داشتیم ادامه دادیم.  هر چه جلوتر می رفتیم تنها کویر بود و گون.ترسمان از این بود که امشب نیز به جایی نرسیم. غذا و نان به اندازه کافی همراهمانبود اما تنها آب باقی مانده برایمان ته مانده قمقمه هایمان بود. ترس تمام شدن آببیشتر از تشنگی اذیتمان می کرد.باد مخالف می وزید و دیگر نه دوچرخه ها و نه خودمانتوان ادامه دادن داشتند و تنها دلهره شب مانی در بیابان پاها را بر رکاب میچرخاند. کوهها و تپه ها را پشت سر هم طی می کردیم . تنها دکلهای برق نشان ازگذرآدمی در این مسیر را می داد. تشنگی امانم رابریده بود و در حالی که  آخرین جرعه های آبرا می نوشیدم به یاد مادرم افتادم که روزی چند بار حیاط خانه را با اب آشامیدنی میشوید. پس از عبور، از بلندترین ارتفاع در حالی که استیو داد می زد:"نجات پیداکردیم" دکلهای سبز رنگ بلند کارخانه ای نمایان شد. از جاده خارج و پیش به سویکارخانه ، دوچرخه به دست ارتفاعی که به کارخانه ختم می شد را پیمودیم. شاید یکی ازسخترین قسمتهای سفر همین طی نمودن این فاصله دو کیلومتری بود. باد شدیدی از روبرو در حال وزیدن بود . دوچرخه ها شبیهگاوهای سنگین وزن زبان نفهمی شده بودند که لج کرده و از جایشان تکان نمی خورد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها