زیر درخت کافور

ساخت وبلاگ

هوالجمیل

سیم کارت:

پس از نماز رفتیم بقیع. درب بقیع باز بود. اکبر و هادی رفتند داخل. من دم در منتظر ماندم. چند کاروان ایرانی پشت بقیع جدا جدا جمع شده بودند و زیارت نامه می خواندند. اکبر با چشمان سرخ و آب دار از بقیع بازگشت. نیم ساعت پس از طلوع آفتاب رفتیم هتل. همین که وارد اتاق شدیم یکی از خدمه بنگلادشی هتل آمد و پیشنهاد فروش سیم کارت اعتباری داد. در مدینه سه اپراتور تلفن همراه وجود دارد. روی تخت دراز کشیدم. هادی رفت صبحانه بخورد. در رستوران با مردک بنگلادشی وارد مذاکره شده بود و یک سیم کارت خریده بود. بعد هم طرف را فرستاده بود نزد من تا هم پول سیم کارتش را بگیرد و هم بلکه بتواند یکی هم به من بفروشد. من هم یکی خریدم. سیم کارت را هجده هزارتومان خریدیم که با آن می توان سی دقیقه مکالمه با ایران داشت. پانزده هزار تومان هم جایزه دارد که با این حساب، نرخ مکالمه با این سیم کارت ها کمتر از یک سوم سیم کارت های خودمان است. خدمات اینترنتی سیم کارت را هم وارسی کردم. خوب بود.

تا پیش از ظهر توانستم ساعتی بخوابم. قبل از اذان ظهر رفتیم حرم. هوا داغ و کمی مرطوب بود. مانند تابستان اهواز. هادی با عرقچین و دشداشه و پوست تیره و لب زیرین کلفت شبیه عرب های شمال آفریقا شده بود. چند بار هم هموطنان را به اشتباه انداخت. خیال می کردند عرب است. هنگام نهار هتل بودیم.

ساعت نه و نیم شب داخل هتل مراسم دعای کمیل است. هیچوقت حوصله دعای کمیل را نداشته ام. این دعا سرشار از معارف بلندی است که از فهم و درک و حوصله و ادب و همه چیز من خارج است. دعا برای خواسته های مادی را خوب می فهمم. ترجیح دادم به جای دعای کمیل بروم حرم. پس از شام رفتیم. هوای بیرون داغ بود و برای من که زیر کولر گازی یخ کرده بودم دلچسب. از مقابل روضه پیامبر اکرم و قبر شریفش رد شدیم. چقدر احساس کوچکی می کردم. هوس کرده بودم به ابوبکر و عمر هم به خاطر گل روی پیامبر اکرم سلام کنم. ساعت دوازده نیمه شب، از طلا فروشی های پشت حرم دو انگشتری کوچک خریدم و رفتیم هتل.

ادامه دارد.

دانستنیها,کتاب الکترونیک...
ما را در سایت دانستنیها,کتاب الکترونیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahmood bedanid بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت: 4:54