زیر درخت کافور

ساخت وبلاگ

هوالجمیل

پت و مت:

ساعت نه رفتیم هتل. بین راه یک دشداشه و یک چفیه و عگال خریدم به قیمت بیست هزار تومان. فروشنده تاجیکستانی بود. کمی با هم شوخی کردیم. روز جمعه بود. رفتیم نماز جمعه ی حرم. اکبر و نبی هم بودند. لباس عربی پوشیده بودم. نگاه داشتن چفیه و عگال روی سرم کار سختی بود. هادی هم دشداشه پوشیده بود. اکبر به دلیل هنجار شکنی من و هادی، به ما لقب پت و مت داده است.

خیابان منتهی به حرم مملو از جمعیت بود. بین راه یک دقیقه ایستادیم تا نبی عکس بگیرد و همین یک دقیقه باعث شد داخل حرم جا گیرمان نیاید. زیر آفتاب داغ صف کشیدیم. بیست دقیقه طول کشید تا نماز شروع شد. مجموع دو خطبه سی دقیقه شد. محتوای خطبه ها آیات قرآن بود و حدیث. امام جمعه نماز ظهر را کوتاه تر خواند. از گرما کلافه شده بودم.

عصر رفتیم حرم. مادر شهیدی دو هزار تومان داده است که شکلات بخریم و اطراف حرم بین مردم پخش کنیم. خریدیم و پخش کردیم. هادی از این کار خیلی خوشش آمد. خودم هم لذت بردم. روز بعد پسته هایمان را آوردیم و به زائران اطراف حرم دادیم. دو زن هندی و دختری عرب، چنان ذوق زده شده بودند انگار تا به حال پسته نخورده اند. هر کدام چنگ زدند و مشت شان را پر کردند و رفتند.

صبحی پیر زن همسفرمان جلو بقیع به دلیل ازدحام جمعیت زمین خورده و پایش آسیب دیده است. طفلک نمی تواند راه برود. پیر زن صبور و کم توقعی است. با دخترش حج آمده است. دخترش زن گول و پخمه ای است. همان دو روز اول دو ساک بزرگ پر از خرت و پرت مغازه ها و دست فروشی ها کرده است و معتقد است زنهای نظر تنگ نتوانسته اند ببینند او دو تیکه جنس خریده است و مادرش را چشم زده اند. مادرش را روی تخت انداخته است و به جای کمک به او به مردم نفرین می کند که مسبب این بدبختی شده اند. خرید و پرسه زدن در بازار هم تمامی ندارد. یکی دو بار هادی و اکبر به پیر زن کمک کردند.

ادامه دارد.

دانستنیها,کتاب الکترونیک...
ما را در سایت دانستنیها,کتاب الکترونیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahmood bedanid بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت: 4:54