زیر درخت کافور

ساخت وبلاگ

هوالجمیل

سید:

ساعت یازده و نیم شب خوابیدیم. مست خواب بودم که احساس کردم کسی صدایم میکند. به زحمت چشمانم را باز کردم. سید حبیب بود. شانه ام را تکان می داد و صدایم می کرد. با تعجب گفتم: سید تویی؟! اینجا چکار می کنی؟!

گفت: میای بریم حرم؟

با وجود خستگی و خواب آلودگی، دلم نیامد بگویم نه. گفتم: باشه، میام.

 

دانستنیها,کتاب الکترونیک...
ما را در سایت دانستنیها,کتاب الکترونیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahmood bedanid بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت: 4:54