آنجا تنهايي خود را به تن خاك دادم.
در رپرپهی نفس سكوت شكست،
سكوت ...
گورستان حجم حركت بود و تبسم نخنماي شهر رقيق كرد خون حياتم را.
تنها ديلاق هاي كهنه تنپوش محراب شک شدند و فاصلهي نماز شک و يقين مرزها را خط زد.
بيا، ره وار جنون بيابان! بيا، تا راه قافله فاصلهاي بس نزديك است.
آفتاب دليل بياعتماديست، به شن قناعت كن _ به خاك!
باور كن، درهاي دوزخ همه چوبيست، درهاي دوزخ همه چوبيست.
نگرانم، نگران آمدن باران! كه خواب دوزخ را آشفته كند،
كه منطق اضداد در قاعدهي باران و دوزخ جاري شود و خدا فرياد كند "دوزخ مرد،"
دوزخ مرد،
دانستنیها,کتاب الکترونیک...برچسب : نویسنده : mahmood bedanid بازدید : 98