داستان زیبا و واقعی که شاید آرزوی ما باشد

ساخت وبلاگ

خدا نزدیکنزدیک است.

 

دختری از مرد روحانی میخواهدبه منزلشان بیاید و به همراه پدرش به دعا بپردازد. وقتی مرد روحانی وارد میشود میبیندکه مردی روی تخت دراز کشیده و یک صندلی خالی نیز کنار تخت وی قرار دارد.

پیرمرد با دیدن وی گفتشما چه کسی هستید؟ و اینجا چه میکنید؟ مرد خودش را معرفی کرد و گفت من دراینجا یکصندلی خالی میبینم گمان میکردم منتظر آمدن من هستید.

پیرمرد گفت آه بله...صندلی... خواهس میکنم در را ببندید

مرد روحانی با تامل ودر حالی که گیج شده بود در را بست.

پیرمرد گفت من هرگزمطلبی را که میخواهم به شما بگویم به کسی حتی دخترم نگفته ام. راستش در تمام زندگیاهل عبادت و دعا نبودم تا اینکه چهار سال پیش بهترین دوستم به دیدنم آمد روزی بهمن گفت دوست من فکر میکنم دعا یک مکالمه ساده باخداوند است. روی یک صندلی بنشین یک صندلی خالی هم روبه رویت قرار بده. با اعتقادفض کن که خداوند بر صندلی نشسته است این موضوع خیالی نیست. خدا وعده داده است کهمن همیشه با شما هستم. سپس با او درد دل کن. درست به طریقی که هم اکنون با من صحبتمیکنی.

من چند بار این کار را انجام دادم و آنقدر برایمجالب بود که هر روز چند بار این کار را انجام میدهم.

مرد روحانی عمیقا تحت تاثیر داستان پیرمرد مرد قرارگرفت و مایل شد تا پیرمرد به صحبت هایش ادامه دهد.

پس از آن با همدیگر به دعا پرداختندو مرد به خانه اشبازگشت.

دو شب بعد دختر به مرد روحانی تلفن زد و به او خبرمرگ پدرش را اطلاع داد. مرد روحانی بعد از عرض تسلیت پرسید :  آیا او در آرامش مرد؟

دختر گفت: بله وقتی من میخواستم از خانه بیرون بروماو مرا صدا زد که پیشش بروم دست مرا در دست گرفت و بوسید. وقتی ازنبم ساعت بعد ازفروشگاه برگشتم متوجه شدم که او مرده است.

اما چیز عجیبی در مورد مرگ پدرم وجود دارد. معلومبود که او قبل از مرگش خم شده بود و سرش را روی صندلی کنار تختش گذاشته است شماچطور فکر میکنید؟

مرد روحانی در حالی که اشک هایش را پاک میکرد گفت: ایکاش! ما هم میتوانستیم مثل او از این دنیا برویم.

 

 

از گذشته تا حال از حال تا آینده خدا با توست در همین نزدیکی. پس خوشا بهحالت که اشرف مخلوقاتی و خلیفه او بر زمین. همواره با خودت زمزمه کن خدا در همین نزدیکیاست در همین نزدیکی.

دانستنیها,کتاب الکترونیک...
ما را در سایت دانستنیها,کتاب الکترونیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahmood bedanid بازدید : 97 تاريخ : جمعه 14 مهر 1391 ساعت: 17:16