چشمان برادر عروس پر از اشک شده بود، مادر عروس خونسرد و با چهره ای آرام و دوست داشتنی ایستاده بود. نزدیک رفتم، تبریک گفتم و وقتی لب به سخن گفت، صدایش لرزید و بغض آشکاری که سعی داشت پنهانش کند نمایان شد. پدر عروس هم که کاملا با چهره ای افسرده دخترش را روانه ی خانه ی شوهر کرد.
این حواس اما به هیچ وجه در چهره ی خانواده ی داماد دیده نمی شد. پدر داماد خسته بود و از مشکلات و هزینه های عروسی شاکی، اما از ته دل می خندید و چشمانش برق می زد.
وقتی خواهر یا دخترمان را روانه ی خانه ی بخت می کنیم، چرا در لحظه های انتهای مراسم عروسی یا جشن، همیشه بغض می کنیم، چرا معمولا این حس در مورد پسر یا برادر نیست؟ حضور خواهر یا دختر در خانه چه چیزی دارد که فقدانش انقدر عذابمان می دهد!؟
برچسب : نویسنده : mahmood bedanid بازدید : 84