<no title>

ساخت وبلاگ
فرعون

 

مقايسه بوش با هيتلر  مطلب تازه ای نبوده، ولی شايد يکی از آخرينها بود.  چون بلافاصله بوش بفکرانتقام افتاد و احمدينژاد را به لقب هيتلر بالقوه مفتخر کرد! همانطورکه هر لباسی به هراندامی برازنده نيست، القاب نيز شآن و مقامی دارند.   شايد هم مشاوران محترم بوش هنوز در رويای ماليخوليائی روزهای بعد از فاجعه يازدهم سپتامبربسرميبرند که مردم آمريکا درترس وبيخبری هرلاطائلاتی را به اسم دفاع از امنيت ملی خريدار بودند.  در آنروزها نه طالبان ازحمايت مردم برخورداربود ونه دارودسته صدام.  ودومی درپرونده خدمات بی چون وچرای خود به اربابان ينگه دنيائيش تجاوز به دو کشورهمسایه را نيز يدک ميکشيد.  ولی احمدينژاد با تمام نسبتهای درست ونادرستی که به او ميبندند دررجزخوانيهايش هميشه تآکيد براستفاده صلح آميزازانرژی هسته ای دارد.  علاوه برآن روز به روز بر تعداد صاحبنظران بيطرفی که حتی داشتن سلاح اتمی را حق مسلم ايران ميدانند افزوده ميشود.  ولی آيا واقعآ احمدينژاد ميتواند يک هيتلربالقوه باشد؟

 

اگر جواب اين سوال مثبت باشد، بايد ازهمين جناب بوش پرسيد چرا خودش بطورغيرمستقيم درانتخابات اخيرايران در پيروزی اوموثربود؟ مگرنه همين بوش بود که پا روی قانون اساسی آمريکا گذاشت و اولين اصل قرارداد الجزيره را ناديده گرفت تا درامور داخلی ايران دخالت کند وبا تلويزيونهای تهرانجلسی اش جار و جنجال راه بياندازد که انتخابات را تحريم کنيد! نه تنها تحريم انتخابات (که شرکت درانتخابات با تمام نارسائيهايش هنوزازارکان اوليه دموکراسی بشمارميرود) از ويژگيهای رياکاری ودوگانگی بوش است، بلکه ناشی از کوته بينی و بی اطلاعی شرم آور وی از ساختار سياسی اجتماعی خاورميانه نيزهست.  اين از الفبای ابتدائی معادلات سياسی است که تحريم انتخابات تنها دردو مورد مفيد بفايده است يکی آنکه اکثريت قريب باتفاق مردم از آن حمايت کنند و دوم آنکه نيروی مخالف آنچنان در اقليت فاحشی قرارگرفته باشد که انجام انتخابات آبروريزی ببارآورد.  هيچکدام ازاين دومورد درايران نبود.  بنابراين بوش تجربه احمد چلابی درفاجعه عراق را ناديده گرفت و تحت تآثيراپوزيسيون رؤيائی تهرانجلسی، باتحريم انتخابات در صد قابل توجهی از ميانه روهارا خانه نشين کرد تا حکومت را دودستی تقديم تندروها کند.  و البته باستثنای اپوزيسيون واقعی که درآرزوی ساختن ايران فرداست، جنجاليان بيکفايت که حتی برای رد گم کردن هم حاظرنيستند به خواسته اکثريت مردم احترام بگذارند، بازهم مثل بيست وچندسال گذشته به سفسطه افتاده اند تا براين افتضاح احمقانه سرپوش بگذارند.

 

بوش هنوزهم با مفهوم تعارف آشنا نيست! ونميداند آنهائی که دلارهای آمريکائی چشمشان را خيره کرده است با واقعيت داخل ايران بيگانه اند که کمترکسی در آنگوشه دنيا درخباثت طبع بوش السلطنه ترديد دارد.  واگردرکافه های بالای شهريکی دونفر تحت تآثيردوربين قرارگرفتند ودرجواب خبرنگاران از یس یس گفتن کوتاهی نکردند، نبايد آنرا جدی گرفت که درزيرتعارفات صادقانه اين مردم، عزمی جزم دردفاع ازحقانيت ملی ايران وجود دارد، بويژه وقتيکه باچشم خود ديدند که چگونه ازبردباری خاتمی درهمکاريهای بين المللی سوء استفاده شد ويا دخالت آمريکا در کشورهای همسایه چه فاجعه ای ببارآورده است.  ايرانی که سه سال آزگار با هرساز کشورهای سه گانه اروپائی به بهانه اعتماد سازی رقصيده بود، ناگهان با پيشنهاد پايمال کردن حق مسلم خود ازانرژی هسته ای برای پشيزی چندمواجه شد.  همان جوانانی که ازخاتمی ايراد ميگرفتند، امروز باهيجان فراوان از احمدينژاد طرفداری ميکنند که سمبل غرورملی نه تنها ايرانيان بلکه خاورميانه شده است.  واينبارکه فرياد ايران برحق است (برخلاف دوران گروگان گيری که خشم ازانتقام بود) مردم (نه دولتها) درگوشه وکناردنيا، ايرانيان را با احترام خاصی تحويل ميگيرند.  يادمان باشد که سمبل بودن، تقديرنامه انحصاری نيست و خيليها دراين چندسال زحمت زيادی کشيدند تا موضوع انرژی هسته ای ايران هم از لحاظ فنی وساختاری و هم ازمنظر سياسی وبين المللی به اين مرحله برسد.     

 

شايد تنها وجه تشابه احمدينژاد با هيتلردربرانگيختن مردم برضد تحميل خواست بيگانه برملتشان باشد.  آنروزها انگليس خودرا آقای دنيا ميشناخت وبه انواع حيل نوچه هايش رابا خود همراه ميکرد تا برای ديگران تعيين تکليف کند وحالا دقيقآ همان کاررا آمريکا ميکند.  بااين تفاوت که انگليسيها حداقل از سياستی برخوردار بودند تا زيرکانه حافظ منافع خودباشند ولی ژنرال بويکن آمريکائی با وقاهت تمام ادعا ميکند که خدايش ازخدای مسلمانها بزرگتراست وتنها خدای او واقعی است وخدای مسلمانها بتی بيش نيست. غافل ازاينکه خاخامهای يهودی درپناه دلارهای آمريکائی بريشش ميخندند که عيسی خدا نبود و يک يهودی مرتد بود وبسزای اعمالش رسيد.  جالب اينکه درميان اديان سلاسه توحيدی تنها اسلام است که نه عيسی را نفی ميکند ونه موسی را ونه خدای متفاوتی برای خود ميشناسد.  

 

حماقت ناشی از نخوت بوش ودارودسته اش تا آنجاست که فکرميکنند مردم فراموش کردند چگونه برای حمله به عراق، سازمان ملل را بباد استهزا گرفتند وحالا که دستشان روشده است، ناگهان بيانيه همان سازمان برعليه ايران، درحکم آيات آسمانی لازم الاجراميشود!  والبته مردم دنيا بايد بدرجه ای از شعور برسند تا بفهمند که بيانيه های سازمان ملل يکدست نيستند واگر قطعنامه ای برعليه اسرائيل صادر شد آنرا درحکم آيات شيطانی بدانند که نماينده خدا بايد بلافاصله از جنگير "وتو" استفاده کند تا مبادا گزندی به قوم برگزيده خدا درسرزمين موعود برسد!

 

شايد بزرگترين دست آورد مدرنيته، جدائی دين از حکومت بود که ميتوانست حساب دنيا را ازآخرت جدا کند تا مردم در روابط اجتماعی، محلی، و بين الملی خود بتوانند تابع قراردادهای دو ويا چند طرفه باشند وهرکس راه آخرت را بطريق سنتی، قومی، نژادی، وخلاصه ميراثی خود طی کند واگرهم تحت تآثير ديگران قرار گرفت و ياازلج فاميل و قوم ونژاد، و يا بهردليل ديگرخواست دينش راعوض کند ويا اصلآ بيدين شود، حق انتخابی داشته باشد.  ولی متآسفانه اينهم مثل دموکراسی راه يک بام و چند هوارا درپيش گرفت و ديری نپائيد که ميسيونرهای مذهبی، فرعون زمانه را به کرسی قدرت نشاندند تا محورشيطانی را برروابط بين المللی تحميل کند.  بشرکه ميرفت تا ريشه های سکولاريسم  را درزمين سياست آبياری کند،  ناگهان دراعماق تاريخ سقوط کرد تا با ابعادی بسيار وسيعتر بجای اينکه پيرزن همسايه راجادوگربخواند، اينبارملتی را اهرم شيطان کند. 

 

بشربارديگربا آفت خانمانسوز صاعقه های آسمانی خدا و شيطان مواجه شد وچون هرقوم وقبيله ای رمل واسترلاب خودرا برترين راه مراوده با پديده های ماورای طبيعت وشناخت نيت ديگران ميداند، دراين قهقرای ايدئولوژيکی حساب همه با کريم الکاتبين است.  چرا که تفاهم و گفتگوی تمدنها وسيله ای بيش نيست تا فرهنگ مهاجم درپايمال کردن فرهنگهای ديگر و رسوخ کردن در زوايای باورهای ديگران هويت زدائی کند.  آنهائی که ارزشهای فرهنگی و عقيدتی همنوعان خودرا به باد استهزا ميگيرند، آگاهانه و يا ناخواسته مردم را خلع سلاح ميکنند تا در دام ميسيونرهای مذهبی گرفتارشوند.  وکدام کشور جهان سومی را ميشناسيد که همين ميسيونرهای مذهبی درعقب افتادگيشان مؤثرنبوده اند.  هويت زدائی بزرگترين جنايتی است که برعليه بشرامروزی درجريان است.  آيا شعورمتعارف آنقدرپائين آمده است که به عنوان مثال فرض شود هرمسلمانی پايبند تمام اصول عقيدتی، شرعی و رفتاری اسلام است؟  نه، اکثريت مردم دررفتارخصوصی، خانوادگی، دوستانه وحتی اجتماعی خود اسلام را ملاک عمل قرار نميدهند، همچنانکه اکثريت پيروان اديان ديگر اينکار را نميکنند.  ولی ساده لوحی بدام فرهنگ زدايان ميافتد و دينش را عوض ميکند و خود را مورد مضحکه همين دوست و آشنايانی قرارميدهد که حتی اصول عقيدتی دين خود را نميدانند.  در حاليکه اين مسئله در مورد تمام اديان صادق است، جنگ تبليغاتی مسيحيت برعليه اسلام درست بهمين دليل افتراق است و بس.   

 

از باورهای مذهبی که بگذريم، پديده فرعون وموسی چيزغريبی نيست که بشردرتاريخ چند هزارساله خود بطورپيوسته، بسان شب وروز، آنرا تجربه کرده وميکند.  فرعون درمظهرقدرت چيزی جزخدای زمان ومکان خود نيست که در قله هرم انسانی برتمام طبقات مختلف مردم سواراست و تنها وجه مشترکش با مردم طبقات پائينتر دراين نگرانی است که مبادا به طبقه پائينتری ازهرم سقوط کند. درچنين هرم طبقاتی هرکس برديگری سواراست بجزآنها که بين طبقات بالاتر وزمين سخت، بيشترين فشاررا تحمل ميکنند.  ودرچنين ساختاری که هرکس تلاش ميکند تا به طبقه بالاتری برود، هيچکس راکوچکترين علاقه ای به طبقات پائينترنيست مگراينکه نيازبزيربنای بهتری برای نردبان ترقی خودش داشته باشد.  موسی تنها انسان وارسته ای است که وسعت زمين را می بيند، آنرا ميفهمد وازهمه مهمتر نميتواند رنج ديگران را تحمل کند.  اين است که درصدد تخريب هرم قدرت برميآيد تا کسی برديگری سوارنباشد.  ولی آنها که به فرعون نزديکترند، مخصوصآ اگر ازطبقات پائينتری خودرا به اورسانده باشند، به وی هشدارميدهند که پديده موسی بالاترين خطر است.  فرعون دراوج قدرت بوحشت ميافتد و فرعونچه هارا جمع ميکند تا باتزويروتحميق وتطميع وتفريق و زور،آنهارا وادارد تانسل موسی رااززمين ريشه کن کنند.

 

  ازآنجا که نظام طبيعت با ساختارهرمی قدرت سازگارنيست، ديريا زود دست شعبده بازان صاحب نام فرعون پيش مردم بازميشود وعصای موسی تنها مار سهر انگيزميگردد که مردم را بسوی خود ميکشد.  هرم قدرت ازهم ميپاشد و مردم بدنبال موسی راه ميافتند تا در سرزمين موعود جامعه بدون طبقه خودرا برپادارند. موسی خدائی را به آنها معرفی کرده است که درآسمانهاست، احتياجی به آنها ندارد و بردوششان سوارنخواهد شد.  ولی ديری نميپايد که تفاوتهای فردی بارديگر بازاربرتريجوئی راداغ ميکنند و فرعون تازه ای بقدرت ميرسد و اين دور تسلسل بصورت تصاعدی ابدی ميشود.  بدين معنی که هرباراختلافی ميافتد وهرم قدرت ازهم ميپاشد و هرشاخه برای خود هرم جداگانه ای بر پا ميدارد.  واختلاف بين اهرام قدرت تاريخ چندهزارساله شقاوت بشراست.            

 

به دنيای امروز نگاه کنيد.  اهرام کوچک وبزرگ قدرت درگوشه وکنار دنيا برپاست.  منظورمن اشکال هرم نيست که مثلآ حدود دويست کشوردرسطح جهان وجود دارد وهرکدام پايگاه قدرتی است با امکانات ومحدوديتهای خاص خودش.  چرا که نه تنها هرکدام از آنها دربرگيرنده اهرام متفاوتی دربطن خود ميباشند، بلکه اهرام قدرت ديگری وجوددارند که دربرگيرنده حتی بزرگترين آنهاست.  درزمان ما شرکتهای بزرگ چند مليتی بيهويت براريکه قدرت سوارند وبايد باچنگ ودندان بجان هم بيفتند تا سهم بيشتری ازمنابع محدود جهان را بخود اختصاص دهند.  ولی اين اتفاق کمتر رخ ميدهد و آنها بيشتر با هم توافق ميکنند.  چرا که اصطکاک اهرام قدرت اين شرکتها با دولتهاست.  وهرچه بيشترمردم دردولتها نفوذ کنند پایه های قدرت شرکتها سست ترميشود وبهمين دليل است که جنگ وتنش بين دولتها بهترين حربه شرکتها برعليه مردم است.  اينجاست که مليونها دلارهزينه های انتخاباتی که ازطريق شرکتها پرداخت ميشود، کاربرد خودرا نشان ميدهد.

 

 پس بوش درنماد هيتلر ويا فرعون زمانه، فقط مآموراست ومعذور!  ولی آيا احمدينژاد نماد موسی است؟  شايد جواب اين سؤال درطبقه خاصی ازمردم مثبت باشد، ولی واقعيت دوران ما حکايتی ديگراست.  پديده ناجی ديرزمانی است که درذهن بشرمرده است وفراعنه خوب ميدانند که لازم نيست جنين را ازرحم مادران بيرون کشيد و کشت تا ازخطر بالقوه موسی در امان بود.  فقط کافی است بدنام شود که بيشتر آنها هستند.  ولی ظلم آشکاراست ونماد فرعون هويدا.  اين است که نفرت و قيام مردم برعليه زورگويان جنگ طلب، لزومآ دفاع ازحق وحقوق ديگران نيست. جوان مرفهی که درپيست اسکی با خبرنگارتايم مصاحبه ميکند، ظاهری امروزی دارد وکاملآ تحت تآثيرفرهنگ مهاجم غرب فکر ميکند وشايد حتی با ابتدائی ترين ارزشهای فرهنگی ويا حداقل مذهبی خودش بيگانه باشد. او هميشه ملاها را مانع اصلی آزادی خود ميداند ولی با غرور ازاحمدينژاد بعنوان مایه افتخارايرانيان ياد ميکند.  اين همان جوان نوعی است که قبل ازجنگ اخير آمريکا با عراق با عجز ولابه از بوش ميخواست که به ايران حمله کند تا اورا از شرملاها خلاص کند.  اينجاست که دست شعبده بازان فرعون بازشده است ومارهای رنگ ووارنگشان درسازمانهای عريض وطوِل بين المللی بيشترمايه تفنن مردم است تا عبرت و رعب ووحشت.

 

لطف حق با تو مداراها کند ... چونکه ازحد بگذرد رسوا کند

 

ولی بايد بهوش بود که خطر جدی است.  انگشت فرعون ديوانه ای بر دگمه انفجار بيشترين ومخوف ترين سلاحهای اتمی دنيا سنگينی ميکند ويک حيوان وحشی زخم ديده بمراتب خطرناکتراست.  يادمان باشد پنجاه و چندسال پيش در چنين روزهائی مصدق برای ملی کردن صنعت نفت با انگليس ميجنگيد ورسانه های گروهی آنزمان همان کاری را کردند که امروز ميکنند.  تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!

دانستنیها,کتاب الکترونیک...
ما را در سایت دانستنیها,کتاب الکترونیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahmood bedanid بازدید : 76 تاريخ : شنبه 15 مهر 1391 ساعت: 21:45