جامعه آینده و جامعه بی آینده*

ساخت وبلاگ

زنده یادرفیق احسان طبری

 

آیا عدالت و سعادت اجتماعی سیمرغ و عنقای افسانه ایست و یاآنکه در واقع بشریّت قادر است و قادر خواهد بود آنچنان نظام اجتماعی پدید آورد، کهدر آن همه افراد سودمند انسانی، صرفنظر از تعلق به قشرها وطبقات مختلف زحمتکشان یدیو فکری، اعّم از جنسیّت و نژاد، فضای جغرافیائی سکونت، سوابق تاریخی، در جهت تحوّلمدنی و غیره و غیره، بتوانند در قبال کار آفریننده ی یدی و فکری خویش، ازدستاوردهای مادّی ومعنوی تمدن بشر، برای رفع نیازمندیهای دائماً متنوعتر وافزاینده تر خود، برخوردار گردند؟ مکاتبِ موجود فلسفی و اجتماعی به نحوی از انحاءبه این سئوال مهم مرکزی پاسخ منفی و سرشار از تردید و بدبینی میدهند وتنهاسوسیالیسم علمی مارکس، انگلس و لنین: آن مکتب اقتصادی اجتماعی معاصر است که دربرابر این پرسش با قاطیعت پاسخ میگوید: آری! بشریت قادر است چنین نظامی پدید آورد.

اگر سئوال شود: چطور، به چه ترتیب؟ این مکتب پاسخ می دهد:از راه سیر گام بگام بسوی یک جامعه ی جهانی انسانی، با از میان بردن تناقضاتطبقاتی و استثمار، اختلافات و ستم ملی و استعمار، نابرابری نژادی و جنسی، شیوه ی تفکرخرافی و ضدمنطقی، با حذف دستگاههای تضییقی دولتها و استقرار صلح و همبستگی وهمیاری بین خلق ها، با قرار دادن علم، هنر، تولید و خدمات در اختیار سراپای جامعه.باز اگر پرسیده شود: این سیر گام بگام که بتدریج سنن دیرینه را میشکند و آئینی نودر سیاره ی ما برقرار میسازد، از چه راه قابل وصول است؟ پاسخ میشنود: از راه تشکلزحمتکشان و همه کسانی که در بقاء نظامات کهن ذینفع نیستند و از راه عمل انقلابی و پیگیر و مستمر و واقع بینانه  و عنودانه ی آنها به اقتضای شرایط زمانی و مکانیو سنن تاریخی. البته این نبردی است بغرنج که یک دوران طولانی تاریخی را در برمیگیرد و طرفداران وضع موجود در قبال آن به خشن ترین واکنشهای دست می یازند، ولیاز آنجا که این نبرد پاسخگوی خواستهای انسانی و همگام مقتضیات تکامل است، علیرغمنیرو و سیطره ی حافظان نظم کهن، علیرغم جوانی و نوباوگی نیروهای رستاخیزگر، دمبدمبیشتر و بیشتر بسوی پیروزی نهائی نزدیک میشود. در جهان قدرتی نیست که بتواند طیزمان سرانجام از نصرت این نیروی خرد و عدل و سعادت و انسانیت جلوگیری کند. چنیناست محتوای خوش بینی تاریخی سوسیالیسم علمی.

دعاوی سوسیالیسم علمی با همه ی صلابت منطقی خود، با همهآنکه چکیده آزمونها ی دور و دراز تاریخی بود، ولی باز مطالبی بود بر روی کاغذ، تازمانیکه در اکتبر سال 1917 لنین تئوریسین و سازماندهنده ی بزرگ انقلاب، آنها را ازگفتار به کردار مبدل کرد. لنین با بررسی عمیق و جامع وضع جهان و روسیه به ایننتیجه رسید:

"نه بنابر اراده ی ما، بلکه به سبب سیرعینی امور، حلمسائل کبیر تاریخی، از راه اعمال قهر مستقیم توده ها، در دستور روز قرار گرفته است"(ج 30 – ص 346) و لنین میدانست که پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کشور پهناور و پرامکانی مانند روسیه، تنها آغاز فصل نوینی است که در تاریخ سراسر بشریت نوشته میشود.بهمین سبب می گفت:

"وقتی کشوری در راه عظیم ترین دگرگونیها گام گذاشت، درچنین حالتی خدمت این کشور و حزب طبقه ی کارگری که در این کشور به پیروزی نائلآمده، در آنست که وظائفی که در گذشته بنحو تجریدی و بشکل تئوریک مطرح بوده، اینک دیگرسخت به عمل نزدیک میشود ... انقلاب آینده ی جهانی، بنای سوسیالیستی خود را بربنیاد این تجربه خواهد نهاد" (ج 36- ص 483).

سخنانی وخشورانه است، ولی نه از منبع الهامات غیبی، بلکهصرفاً بر اساس پیش نگری علمی! اکنون شصت سال از انقلاب اکتبر، این سرآغاز انقلابجهانی میگذرد. البته نه بدان شکلی که زمانی خیال پروران شتاب زده می انگاشتند، ولیبدان شکل سخت بغرنج و نابیوسیده ای که شگرد رویدادهای تاریخی است. درستی پیش بینیهای مارکسیسم، اندیشه های لنین و خواستهای بلشویکهای روس مبرهن گردید. ممکن استکسی نخواهد این واقعیت را ببیند، این دیگر کار خود اوست،ولی حقیقت علیرغم او چنیناست. آری امروز با جهانی روبرو هستیم که از بسی جهات شباهتی با جهان آغاز قرنبیستم ندارد. البته بخش مهمی از این تحولات ناشی از سیر قهری تکامل مدنی و ترقیاتفنی و علمی است، ولی بخش اساسی واصلی آن درست در پرتوی تأثیرات رخنه گر و ژرف اکتبر در پنج قارهی جهان تحقق یافته است. به قول روزنامه ی بوررژوائی فرانسوی "لوپوآن" (Lepoint) "نسیم مساعد عصر ما بر بادبانهایسرخ میوزد". یکی از اقتصاددانهای معروف معاصر امریکا  بنام "رابرت هایل برمز" کتابی داردتحت عنوان: "انحطاط تمدن سوداگری(بیزنس)". وی از جمله در این کتاب چنینمی نویسد: "حال دیگر کمتر کسی تردید دارد که احساس پیشین مارکسیستها در اینباره (یعنی در باره ی زوال سرمایه داری – ط .) گویا توجیه خود را خواهد یافت"و می افزاید: خودخواهی و اگوئیسم، که آنرا سرمایه داری به اصل اکید (امپراتیف کاتهگوریک) در اخلاقیات مبدل ساخته، ابتدا سرمایه داری را بوجود آورد و سپسآنرا فاسد کرد و سرانجام آنرا به سوی نابودی می کشاند"

الحق اعترافاتی است سنجیده و جالب!

درباره ی دستاوردهای عظیم سوسیالیسم در نخستین میهن آن - اتحادشوروی، این ویژه نامه بحدّ کافی طی مقالات متعدد خود سخن خواهد گفت. ما در اینجاسودمند میدانیم که در قبال رشد منظم و بی بحران سوسیالیسم به عنوان مقایسه، دربارهی وضع کنونی جهان سرمایه داری، در رشد یافته ترین مراکز آن، ولو بهاختصار سخن گوئیم.

دانیل بل یکی از اقتصاد دانان نامی بورژوانی امریکا و واضع"تئوری" موسوم به "جامعه ی مابعد صنعتی" است. در اثر وی موسومبه "تضادهای تمدنی در سرمایه داری" از جمله چنین میخوانیم: "اینکچند سال گذشته و امروز باید از آن تحولات جَوّی و آن بحرانی که در زندگانیآمریکائی در گرفته است سخن گفت. معنی این تحول و بحران آنست که اقتصاد ما دوران رونق خویشراگذرانده است و دیگر روند بازگشت ناپذیرپیری و از کف دادن دوران رهبری، فرا رسیده است" .

این نیز اعتراف جالبی است! علیرغم این نوع اعترافات، جامعهشناسان آمریکائی دعوی دارند که بیماریها و جراحات عمقی امروزی پیکر اجتماعیآمریکا، تنها نتیجه ی"پیری" نظام سرمایه داری و برون رفتن ابتکار تاریخیو باصطلاح دوران رهبری "از کف این نظام نیست، بلکه برای آنست که گویا جامعه یآمریکا در عین حال یک آزمایشگاه انسانی" است و هر واقعه ای نخست در آنجا رخمیدهد و آزموده میشود واکنون چون جامعه ی آمریکا به اصطلاح دانیل بل در کار سیر از"جامعه ی صنعتی" به "جامعه ی مابعد صنعتی" است، اینست که دچارتب وتاب این مرحله ی گذار شده است. ما درباره ی اصطلاح مبهم  "جامعه مابعد صنعتی" که وجود واقعیندارد، خبری نداریم، ولی اگر گفته شود که جامعه ی آمریکا بعلت اصراری که در حفظنهادهای فرسوده ی مبتنی بر بهره کشی و سوداگری خصوصی (در عین اجتماعی شدن عظیمتولید) دارد به قشعریره یک تب فروکش ناپذیر دچار شده است، آنگاه می توان با اینحکم موافقت کرد. از همه شکافها فریاد برمیآید که این کاخ فرتوت فرو ریختنی است.

اجازه دهید بحث را مشخص تر دنبال کنیم: چنانکه تحلیل وضعاقتصادی کنونی کشورهای عمده ی سرمایه داری یعنی: ایالات متحده آمریکا، آلمان غربی(جمهوری فدرال آلمان)، ژاپن، فرانسه، انگلستان و ایتالیا نشان میدهد، منظره بطورکلی در این کشورها (اکنون که این سطور را می نویسیم) بقرار زیرین است:

تنظیم امور اقتصادی در چارچوب هر کشور جداگانه ای از کشورهای نامبرده، بنحوی که: هم رشد و افزایش منظم و مستمردر صنعت و کشاورزی تأمین گردد، هم آهنگ تورم بیش از اندازه ای که در خورد تحملاقتصاد است شتاب نگیرد و لذا بهای کالای مصرفی مرتباً و با سرعت بالا نرود و همسپاه بیکاران و نیمه بیکاران پیوسته افزایش نپذیرد – در عین حفظ  نهادها و نظامات موجود – بدون توسل به اصلاحاتبنیادی و ساختاری (ستروکتورل) – دمبدم دشوارتر و دشوارتر میشود. ولی انحصارهایمسلط در این کشورها، با هر گونه اصلاحساختاری مخالفند. زیرا این امر را نوعی"آغاز پایان" برای خود می دانند.

با آنکه ایالات متحده آمریکا در بین همه ی کشورهای سرمایهداری دارای نیرومندترین بنیه ی صنعتی است، بسبب وجود هسته های ناسالم جدی متعدد در اقتصادش،مانند تورم، عدم استفاده بسیاری از مؤسسات از تمام قدرت بهره دهی خود (آنچه کهعِلماً "کمباری" نام دارد)، گرانی روزافزون، کسر بودجه، دشواری بازاریابی،عدم تعادل مالی، بحران انرژی و مواد خام و غیره و غیره، دارای بنیه ی اقتصادی تندرست ونیرومندی نیست. این یک تضاد بسیار مهم در اقتصاد آمریکاست که او را تا حدی به غولیدارای پایه های گلین مبدل کرده و میکند.

در عین حال در آمریکا تضاد گروههای عمده ی انحصارها ژرفترمیشود، بدین معنی که نقشه ی اقتصادی مورد علاقه ی آنها از جهت تکیه بر اولویت ها وتعیین "کُزیدارها" ( یعنی آن اقدامی که از میان مجموع اقدامات ممکن بایدبدان دست زد – Option) باهم نمیخواند. چنانکه دولتهای نیکسون و فُرد در سیاست اقتصادی خود مواظب بودند تااتحاد آنها با شرکاء اروپای غربی و ژاپون، در اثر رقابت حاد دچار خلل نشود. ولیدولت کارتر، بسود تأمین مصالح اقتصادی سرمایه داران خودی، مجبور شده است اولویتمصالح سیاست خارجی را تا حدی در سایه نهد. نقشه ی اقتصادی کارتر، از زمان مسافرتجهانپویانه ی معاونش مُندیل، متوجه آن بود که بویژه از آلمان غربی و ژاپن بطلبد کهتولید و بازرگانی خارجی خود را باصطلاح "داغتر کنند". این یک شگرد حیلهگرانه بقصد آن بود که سرانجام و در نتیجه ی فعل وانفعالات جهانی، عملاً از نیرویرقابت آزمایش این دو قدرتمندترین حریفان و رقیبان آمریکا در بازار جهانی کاستهشود. ولی این دو کشور سریعاً بمحتوای واقعی "توصیه" پی بردند و آنرارسماً نپذیرفتند. معنای این سخن آنست که نه تنها تضاد درونی انحصارهای یک کشورواحد، بلکه تضاد بین انحصارهای چند کشور سرمایه داری نیز شدت یافته است. طبیعی استکه این یک جریان یک نهج، یک سویه و یک سطحه نیست ولی اگر در سیر بغرنج گرایشها،منتجه ای بجوئیم، با اطمینان می توانیم بگوئیم که برآیند کلی و تاریخی حوادث،تشدید تناقظات درونی سرمایه داری، تعمیق بحران و ضعف عنصری روزافزون این نظام است.این امر در شرایط وجود اردوگاه سوسیالیستی و اقتدار فزاینده اش، در شرایط گسترشجنبش رهائی بخش ملی و ورود این جنبش به مرحله ی مبارزه برای استقلال اقتصادی، در شرایط بسط جنبش کارگری و انقلابی در خود متروپولهایامپریالیستی، نظام سرمایه داری را بیش از گذشته متزلزل میسازد. بی اغراق خودزمانه، خود تاریخ در باره ی محکومیت این نظام از هر گوشه حکمی صادر میکند. دراینکه نظام شوم استثمار و استعمار نخواهد پائید، تنها ابلهان بی خبر میتوانندتردید کنند.

خوش بینی ما نسبت به آینده ی انسان و ظفرمندی محتومسوسیالیسم علمی، برخلاف دعوی دشمن و تصور افراد گوته نظر، یک پندارسازی نیست، یکخوش بینی از جهت تاریخی،  واقعی است. مااز امکانات وسیعی که هنوز در زمینه های مختلف مادی و معنوی در اختیار دشمن کین جوو عنود طبقاتی است، از دشواری های گونه گونی که ثمره ی عقب ماندگی دیرینه ی نسجاجتماعی است، از نقاط ضعف و نارسائیهای ناگزیر نیروهای بالنده، از مشکلات ایجاد یکتمدن نو بر پایه ی تأمین حقوق تمامْ عیار همه زحمتکشان، نیک و به شکل مشخص واقفیمو در این گستره دچار کمترین "ساده کردن" نیستیم و تحول اجتماعی را "خم رنگرزی" و نیل به شهر مراد و مدینه ی فاضله ی را از راه "طیّ الارض"پیمبران نمیشمریم. قلب ما گرم و شعله ور است ولی مغز و عقل ما سرد، حساب شناس ودورنگر.

سرمایه داری، به حساب چپاول طولانی کشورهای آسیا، آفریقا،آمریکای جنوبی، بحساب استثمار ددمنشانه ی زحمتکشان کشور خود، فقط در قرن بیستم، و آنهمدر چند کشور معدود متروپل امپریالیستی در اروپای غربی و آمریکای شمالی و ژاپن، تازهبه قصد جلوگیری از انقلاب اجتماعی و تحت فشار مبارزات ممتد زحمتکشان مجبور شدحداقلی از شرایط زیست برای قشرهای پائینی جامعه پدید آورد. همین امروز اگر بیش از دویست میلیارد دلار بودجه ی تسلیحاتی ومیلیاردهادلار سود ناشی از مبادله ی نابرابر با "جهان سوم" را از سرمایه داریکشورهای رشد یافته بگیرید، خواهید دید که چگونه به فلاکت و ورشکست مطلق دچارمیشود. از جمله سرنوشت این سیستم به "لطف" خیانت آمیز خالدها و محمد رضاشاهها بستگی دارد که به زیان کشور خود، نفت ارزان و فراوان در اختیار آقایان قراردهند. رژیمهائی از نوع رژیم نژادگرای رودزیا و پره توریا و یا رژیمهای منفور ومنفرد موبوتوها، لازم است تا واشنگتن، بُن، توکیو، پاریس، لندن ، رُم و دیگرپایتختهای امپریالیستی زرق و برق خود را به رخ کشند. با تمام این اوصاف، هنوز بهشتسرمایه داری یعنی جامعه ی آمریکا، نه برای سپاه میلیونی بیکار و فقیر، نه برایزاغه های رنج و فلاکت، نه برای بیسوادی 25میلیون آمریکائی و نه برای اشکال مختلفنژاد گرائی و بردگی درمانی نیافته است.

ولی اتحاد شوروی طی شصت سال عمر پرمصائب و دشواریهای عجیبوغریب خود (جنگ و جنگ داخلی و محاصره ی اقتصادی و جنگ سرد و خرابکاری دائمی دشمن )امروز موافق رساله ی "اتحاد شوروی در سال  1976در آئینه ی آمار"، 20%  تولید صنعتی جهان را تولید میکند و این میزانبرابر با کل تولید جهانی در 1950است. جامعه ی کشورهای سوسیالیستی اکنون 40 % تولیدصنعتی جهان را تولید میکنند. از 1951 تا 1976 درآمد ملی کشورهای سوسیالیستی بطورمیانگین 6/7 %  و تولید صنعتی 8/9 %  افزایش یافته است. رشد درآمد ملی و تولید صنعتیدر کشورهای سرمایه داری بترتیب 4 %  و 2/4 %است. وقتی در نظر گیرید که کشورهای سرمایه داری در دو دهه ی اول پس از جنگ جهانی،ده برابر تمام دوران استعمار، جهان سوم را غارت کردند و از مزایای انقلاب علمی و فنیسود جستند و ویرانیهای جنگ دوم جهانی، برای آنان میدان عمل و بازار گسترده بوجودآورده بود، آنگاه میتوان به ناچیزی این پیکره ها، بیشتر پی برد و آینده را حدس زد.

سرمایه داری علاوه بر بحران عمومی در اقتصاد و سیاست کهبدان دچار است، دچار یک بحران عمیق معنوی است. بدبینی و بی اعتمادی به آینده و بهسیستم، به جنایت و فساد و تخدیر مادی و معنوی و هرج و مرج و خودسری های در پرده ی قانون،میدان بیسابقه ای داده است. این مریض محتضر مدتهاست با تزریقی مرکب از زور و حیلهو چپاول نگاهداری میشود و فضای تاریخ را با پیکر پلید خود آلوده ساخته، ولی احتضارهر قدر هم طولانی، سرانجامی جز زوال ندارد و آرایشگریِ مشاطگان، کاری است عبث.بقول شاعر فصیح و خردمند ما، سعدی:

 

پیرمردی، ز نزع مینالید                       پیرزن، صندلش همی مالید

چون مَخبّط شد اعتدال مزاج                 نه عزیمت اثر کند، نه علاج (1)

 

امپریالیسم با استفاده از خرافات و پیشداوریهای غیرعلمی وغیرانسانی، هنوز قادر است، بجای مقابله ی منطقی با سوسیالیسم، از طریق تحریکات و جنگهایروانی و هوچی بازیهائی -که در آن استاد است- به گیج و گمراه کردن کسانی ادامه دهد.یکی از بازیهای امپریالیسم – که ابداً تازه نیست – داستان "حقوق بشر" ورابطه ی "آزادی و سوسیالیسم" است. شصت سال پیش لنین در پاسخ آنانی کهبزرگترین انقلاب رهاگر تاریخ را از زاویه ی"از میان بردن آزادی ها"محکوم میکردند، میگفت: "این آزادی شما، جنابان انگلیسیها، فرانسویها وآمریکائیها، حقه و فریبی، بیش نیست، زیرا این "آزادی" با رهائی کار ازیوغ سرمایه در تضاد است. شما آقایان متمدن یک نکته ی جزئی را فراموش فرمودید. شمافراموش کردید که این مطلب "آزادی" شما در آنچنان قانون اساسی ثبت شدهاست که مالکیت خصوصی را قانونیمیسازد. این درست نقطه ضعف قضیهاست" (ج 29،ص 341).

باری آینده از آنِ شیوه ی زندگی سوسیالیستی است که اکتبرکبیر، زادروز آنست. این شیوه، هنوز در کار شکل گیری و تبلور است و این روند راخرابکاریهای گوناگون خصم طبقاتی نیز کُند میکند. ولی این شیوه با شیوه ی حَسب و نَسباشرافی دوران فئودالی، با شیوه ی مَصرفی و پول سالاری جامعه ی سرمایه داری، از بیخو بن فرق دارد و هدف آن، پرورش انسانهائی برابر، آزاد، تندرست، دانا، آفرینشگر،خوش بین در محیطی ایمن و زدوده از آلایشهای مادی و معنوی است . ولی جهان امروزیهنوز جهان ستم و اسارت و جهل، بیماری، بیکاری، ا ندوه و بدبینی و خطر و فلاکت و آلودگیمحیط و انحطاط اخلاقی است.  مامطمئنیم  که خرد و تلاش توده ها، قادر استاین شرایط را به سود سعادت انسانی دگرگون کند.

پیروان راه لنین، دوستان واقعی انسان زحمتکش، یاران حقیقتعلمی و عدالت اجتماعی، با ایقان کامل و آمادگی در راه ایثار و فداکاری، دمی از پاینخواهند نشست تا نظام نوین را در گستره ی زمین پیروز کنند. آنها باور دارند کهجامعه ی آینده،  جامعه ای سوسیالیستی است وجامعه ی سرمایه داری، جامعه ایست بی آینده.  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

*) نقل از: کتاب «60 سال اکتبر کبیر (1917-1977)» ، ازانتشارات حزب توده ایران

1) (صندل یعنی بوی خوش، مَخبّط یعنی مختل، عزیمت یعنی دعا)

دانستنیها,کتاب الکترونیک...
ما را در سایت دانستنیها,کتاب الکترونیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahmood bedanid بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 13 مهر 1391 ساعت: 6:20